فضیل بن عیاض در ابتدای جوانی یکی از راهزنان و سارقان و و بدکاران و عیاشان مشهور زمان خود بود که هر کس اسم او را می شنید لرزه بر اندامش می افتاد که در آن زمان حتی سلطان و خلیفه وقت هارون الرشید از دست او ناراحت بود و ترس داشت.
روزی از روزها سوار بر اسب آمد کنار نهری ایستاد تا اسبش آب بخورد که ناگهان چشمش به دختری بسیار زیبا افتاد که مشک خود را به دوش گرفته و می خواست کنار نهر بیاید و آب بردارد عشق و محبت آن دختر به قلبش رخنه کرد و چشم از آن دختر بر نداشت تا زمانی که دختر مشک خود را پر از آب کرد و راه خود را گرفت و رفت به نوکران و بادمجان دور قاب چین هایش دستور داد تا او را تعقیب کرده و بعد به پدر و مادر دختر خبر دهند که دختر را شب آماده کرده و خانه را خلوت نموده زیرا فضیل راغب آن زیبار و شده نوکران فضیل پس از تعقیب آن دختر به در خانه ایشان رسیدند و در خانه را زدند و گفته های فضیل را ابلاغ کردند تا این خبر به گوش پدر مادر دختر رسید بسیار ناراحت گردیدند و چون چاره ای نداشتند یک عده از پیران و ریش سفیدان شهر را دعوت کردند و با آنها مشورت نمودندکه چه کنیم؟
آنها گفتند بیا و دخترت را فدای یک شهر کن زیرا اگر فضیل به مقصود خود نرسد همه این شهر را به غارت برده و همه چیز را به آتش می کشد پدر و مادر دختر را از روی ناچاری دختر را مهیا کرده و خانه را خلوت نمودند شب هنگام فضیل وارد شهر شد و قلاب و کمند انداخت از بالای دیوار پشت بام به روی بامهای دیگر رفت و تا به خانه دختر رسید همین که خواست وارد منزل معشوقه خود گردد یک وقت صدایی شنید خوب که گوش داد شنید صدای قران می آید و یکی قران می خواندتوجه خود را به این آیه جلب کرد (الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم بذکر الله)(آیا وقت آن نرسیده قلوب مومنین به ذکر خدا خاضع و خاشع گردد)دیگر دست از گناه بردارند و به یاد خدا باشند این آیه چنان در او اثر کرد که زندگیش به یکباره دگرگون ساخت و از نیمه راه برگشت و از دیوار فرود آمد و با کمال اخلاص وصفای دل گفت پروردگارا آری نزدیک شده هنگام خضوع و خشوع و از همانجا جرقه نور خدا دل او را روشن کرد و با خدا رابطه بر قرار نمود ان شاالله که جرقه های نور الهی دلهای ما را روشن کند
در خیابان چهره آرایش مکن از جوانان سلب آسایش مکن
زلف خود راازروسری بیرون مریز در مسیر چشمها افسون مریز
یاد کن از آتش روز معاد طرّه گیسو مده در دست باد
خواهرم دیگر تو کودک نیستی فاش تر گویم عروسک نیستی
خواهرم ای دختر ایران زمین یک نظر عکس شهیدان را ببین
خواهرم این لباس تنگ چیست پوشش چسبان رنگارنگ چیست
خواهرم اینقدر طنّازی مکن با اصول شرع لجبازی مکن
در وجود خویش سرگردان مشو نو عروس چشم نامردان مشو
پوشش زهرا(س) مگر اینگونه بود؟؟؟
شرایط زمان تولد امام زمان شرایط عادى نبود، زیرا طبق روایات منقول از پیامبر اسلام مهدى آل محمد آن که ستمگران را نابود و زمین را پر از عدل و داد مى کند ـ فرزند امام حسن عسکرى است. از این رو دستگاه خلافت عباسى امام حسن عسکرى را در شهر سامرا تحت نظر داشت، و منتظر بود تا اگر فرزندى از ایشان به دنیا آید، او را بکشد، همان گونه که فرعون، در کمین بود تا اگر حضرت موسى به دنیا آید، او را به قتل برساند. در این شرایط خفقان و غیر عادى، حضرت مهدى مخفیانه به دنیا آمدند.
جریان تولد حضرت را حکیمه خاتون، دختر امام جواد و عمه ى امام حسن عسکرى این گونه بازگو کرده است:
«ابو محمد امام حسن عسکرى خصى را دنبال من فرستاد که امشب ـ شب نیمه ى شعبان ـ براى افطار نزد ما بیا، زیرا خداوند امشب حجتش را آشکار مى کند. پرسیدم این مولود از چه کسى است؟ حضرت فرمود: از نرجس خاتون. عرض کردم: من در نرجس خاتون آثار باردارى نمى بینم حضرت فرمود: موضوع همین است که گفتم.
من در حالى که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پایم بیرون آورد و فرمود: بانوى من حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوى من و خانواده ام هستى. او از سخن من تعجب کرد و ناراحت شد و فرمود: این چه سخنى است؟ گفتم: خداوند در این شب به تو فرزندى عطا مى کند که سرور و آقاى دنیا و آخرت خواهد شد. نرجس خاتون از این سخن من خجالت کشید . ادامه دارد.
پرستش در گمراهی (مناسب با ایام ولادت امام زمان عج)
متن آیه :وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ
کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلاَ یَهْتَدُونَ
ترجمه:و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروى کنید مىگویند نه بلکه از چیزى که پدران خود را بر آن یافتهایم پیروى مىکنیم آیا هر چند پدرانشان چیزى را درک نمىکرده و به راه صواب نمىرفتهاند [باز هم در خور پیروى هستند]
تفسیر:ارتجاع و عقب گرد، ممنوع است. پیروى از سنّت و راه نیاکان، اگر همراه با استدلال و تعقّل نباشد، قابل پذیرش نمىباشد. «الفینا علیه ابائنا»
تعصّباتِ نژادى وقبیلهاى، از زمینههاى نپذیرفتن حقّ است. «بلنتّبع... ابائنا»
آداب و عقاید نیاکان، در آیندگان اثر گذار است. «ما الفینا علیه ابائنا»
راه حقّ، با عقل و وحى به دست مىآید. «لایعقلون شیئاً و لایهتدون»
انتقال تجربه و دانش ارزش است، ولى انتقال خرافات از نسل گذشته به نسل آینده، ضد ارزش مىباشد. «اباؤهم لایعقلون»
عقل، ما را به پیروى از وحى، رهبرى مىکند. «اتّبعوا ما انزلنا... او لوکان اباؤهم لا یعقلون»
کدام انتظار شیرین تر است لطفا با توجه به عکس ها مفهوم انتظار را از طریق شعر یا داستان بیان کنید؟